24 آذر داستان گیلان و بلشویکها و اعلام جمهوری آذر 30, 1401 توسط محدثه بعد از چهارده روز توقف در رشت، به خوبی از وضع صلح مطلع شدم. تعداد یکصد نفر از عدّهی میرزا کوچکخان به سرکردگی غلامعلی بابا ماسولهای...ادامه مطلب
24 آذر داستان چهار ماه در تهران آذر 30, 1401 توسط محدثه ظهر، وارد تهران شدم. آهسته آهسته در خیابان قدم میزدم که آقا شیخ احمد سیگاری را دیدم. سوار درشکه بود من را دید و شناخت. گفت برو چهارسو ...ادامه مطلب
24 آذر داستان بازگشت به تهران آذر 30, 1401 توسط محدثه یک عدّه از ما برای خراسان رفتند و عدّهای هم روانه تهران شدیم. غروب آن روز، وارد سرخهی سمنان شدیم و قدری استراحت کردیم. پس از صرف کمی ...ادامه مطلب
24 آذر داستان استنطاق و رهایی آذر 30, 1401 توسط محدثه مدت یک ماهی که از موضوع دعوت ما به ژاندارمری گذشت، روزی کلنل فتحعلیخان در حیاط کاروانسرا به ژاندار میگفت که چند روز پیش، کسی با من ...ادامه مطلب
24 آذر داستان بازگشت آذر 30, 1401 توسط محدثه فردا حرکت کردیم و به ترتیب از دهاتی که آمده بودیم، برگشتیم. روز بعد، دو ساعت از روز بالا آمده، وارد سمنان شدیم. کلنل فتحعلیخان نزد ما...ادامه مطلب
24 آذر داستان در راه سمنان آذر 30, 1401 توسط محدثه تا غروب آن روز، سه فرسخ از تهران دور شدیم. ما را در کاروانسرایی که در این ناحیه بود جای دادند. جلوی در طویله قراول گذاشتند که ما حتی د...ادامه مطلب
24 آذر داستان در تهران آذر 30, 1401 توسط محدثه در تهران، ما را یک سر به قزاقخانه بردند و توقیف کردند. فکر میکردیم همهی ما در تهران، به سزای وطنپرستی خود به مرگ محکوم خواهیم شد. ر...ادامه مطلب
24 آذر داستان اعزام به تهران آذر 30, 1401 توسط محدثه پس از یک روز که از به دار آویختن دکتر حشمت گذشت، اعتبارالدوله که معاون رئیس دیویزیون قزاق بود، صلاح دانست که ما را استنطاق نماید. ده نف...ادامه مطلب
24 آذر داستان تسلیم شدن و بر دار شدن دکتر حشمت آذر 30, 1401 توسط محدثه مصیبت بزرگی به تمام ما روی آورده بود. افسوس میخوردیم از این که این همه تشکیلات که با قشون روسیه و انگلیس جنگ مینمود، عاقبت به فنا نزد...ادامه مطلب
24 آذر داستان جنگهای پی در پی آذر 30, 1401 توسط محدثه دکتر حشمت که مرکزش در لاهیجان بود، نفرات خود را آب کیسم اعزام داشته بود که اگر سربازان دولتی از پشت، در تعقیب ما باشند، جلوگیری نماین...ادامه مطلب