در یکی از جنگها، بین عدّهی والی پشت کوهی با سپاهیان روسی، جنگ سخت واقع میشود. دختر والی که سرکردگی جبهه جنگ را عهدهدار بود، دستگیر و اسیر روسها میگردد. از دستگیر شدن[1] دختر والی میرزاکوچک مطلع و متأثر شده و به فکر نجات آن دختر شجاع ایرانی افتاد. هر آن منتظر وقت بود که ناگاه خبر دادند روسها آن دختر ایرانی اسیر را از طریق رشت به سمت روسیه حرکت دادهاند. به محض شنیدن این خبر میرزا کوچک با عدّهای از مجاهدین مسلّح از توی جنگل بیراهه به قریهی خمام که بین رشت و بندرانزلی، واقع شده است، خود را رسانیدند. در توی جنگل نزدیک به جاده، آبادی خود را پنهان نموده و منتظر ورود آنها شدند که ناگاه، عدّهای از نظامیان روسی با یک افسر و آن دختر اسیر ایرانی، وارد قریهی خمام گردیدند.
برای رفع خستگی راه، افسر روسی دستور چند دقیقهای توقّف را در آنجا داد که پس از کمی استراحت و خوردن مقداری غذا، فوری به طرف بندرانزلی حرکت نمایند. و اما وقتی میرزاکوچک از ورود آنها به خمام، مطلع گردید، فوری دستور داد اول سیم تلگراف و تلفن بین رشت و بندرانزلی را قطع نمایند و بعد، بدون درنگ، محل توقفگاه آنها را محاصره نموده و عدّهای مسلّح، داخل قرارگاه آنها شده، با رشادت، دست آن دختر شجاع اسیر ایرانی را گرفته، فوری از آن محل، خارج گردیدند و به طرف جنگل حرکت نمودند. چون اسب یدکی برای او حاضر کرده بودند، فوری او را سوار به آن اسب نموده، میرزا کوچک با معیت خود، از توی جنگل به کسماء که مقرّ هیأت اتّحاد اسلام بود، حرکت کردند. گرچه در خمام، بین طرفین، مختصر نبردی واقع شد ولی چون روسها در آنجا نیروی کاملی نداشتند، به این جهت نتوانستند کاملاً مقاومت نمایند. لیکن بعد از چند ساعت از این واقعه، روسها در رشت و بندرانزلی با خبر شده و عدّهای از نظامیان روسی را با تجهیزات به طرف خمام، اعزام داشتند و اما وقتی وارد خمام شدند، کار از کار گذشته بود ولی روسها از نظر کینه و انتقامجوئی، بازار خمام را طعمه حریق قرار داده، اموال مردم را غارت نمودند و اما دختر والی پشت کوهی، پس از چند روز توقف در جنگل، با کسب اجازه از میرزاکوچک به راهنمایی مستحفظین، از بیراهه به وطن خود بازگشت مینماید. [2]
[1] اسیر شدن
[2] طاهری رشتی، محمد جعفر،ص80
انتهای پیام/