نمونه‌هایی از چپ نمایی یا بلشویک مصنوعی برای نفوذ به جنگلی‌ها

بنا بر گزارش عهدواره هنر و رسانه جنگل؛ «در اینجا لازم است به نکته‌ای اشاره کنیم که در وقایع جنگل نباید نقش آن را نادیده گرفت. همان طور که چپ‌نمایی می‌توانست به قول یحیی دولت آبادی «بالشویک مصنوعی» خلق کند، در نقطه مقابل سهل‌گیری و مسامحه بیش از اندازه در تشکیلات جنگل می‌توانست به نفوذ مأموران نظمیه دولت مرکزی و به ویژه مأموران آموزش‌دیده انگلیسی کمک کند تا در تاروپود تشکیلات جنگل نفوذ کنند. ذکر دو نمونه می‌تواند به این بحث کمک بیشتری کند و بدون اینکه گرفتار تئوری رایج توطئه‌شده باشیم، این ایده را تقویت کند که شاید طراح و برنامه‌ریزان اصلی این واقعه در پشت این حادثه پنهان بوده‌اند». در این بخش، روایت نمونه‌هایی از چپ نمایی یا بلشویک مصنوعی برای نفوذ به جنگلی‌ها را با هم می‌خوانیم.

ناصر عظیمی دوبخشری در کتاب «جنبشی که به انقلاب تبدیل شد؛ از مبارزه علیه اشغالگران تا تأسیس جمهوری در گیلان»، می‌نویسد: «چنان‌که گفتیم، یان کولارژ، تکنیسین اهل چکسلواکی که در دستگاه نظامی جنگلیان نقشی مهم به عهده داشت و سبب موقعیتی که در تعمیر و نگهداری کارگاه اسلحه جنگلیان داشت و به ویژه به سبب اینکه محل استقرار او در کیش‌دره، یعنی نزدیک خانه حسن خان بود، از نظر دسترسی به آمار و اطلاعات این تشکیلات عنصر مهمی به حساب می‌آمد. با این حال او خود نقل می‌کند چگونه هنگامی که هر دو هفته یک‌بار از کیش دره در آلیان یعنی محل سکونت خود به رشت می آمد، با اینکه از تمام جزئيات اسلحه و اسرار نظامی جنگل باخبر بود در خانه میرزا یوسف خان شفتی که از یاران و یاوران دولت مرکزی بود و بعدها در کمک به سردار سپه در تعقیب جنگلی‌ها در شفت و فومن، نقش محوری ایفا کرد اقامت کرده و کسی متعرض او نمی‌شد. هر چند باید بلافاصله تأکید کنیم که کولا رژ چنان که از خاطراتش بر می‌آید، انسان درستکاری بوده و در وفاداری و تعهد او به جنگل نمی‌توان شک کرد. دست کم تا موقعی که سندی معتبر در دست نداشته باشیم، نمی‌توانیم چنین بیندیشیم. ما فراموش نمی‌کنیم در جایی که حیثیت انسانی در میان است، باید به غایت محتاط و محافظه‌کار بود و از گمانه‌زنی بی‌پروا پرهیز کرد».

با این حال این نکته را هم با توجه به نوشته یان کولارژ نمی‌توانیم نادیده بگیریم: «مدتی پس از ورودم [به جنگل]، با غلامرضا [خدمتکاری که جنگلیان در اختیار او قرار داده بودند] برای خرید وسایل مورد نیاز از کیش دره به رشت رفتیم… در رشت نزد یوسف خان شفتی به سر بردم. اموالش بیشتر در شفت بود و فقط باغ بزرگی در رشت با خانه‌ای در آن داشت. سرایدار خانه خبر داشت که ما می‌آییم و همیشه مرا همانند مهمان آقای خود خوش‌آمد می‌گفت و بعدها هم چندی در آنجا زندگی کردم. بسیار کم به هتل می‌رفتم، مگر در موارد استثنایی (کولارژ، ۱۳۸۴: ۱۵۳). بدیهی است یان کولارژ در اساس یک فرد سیاسی و انقلابی نبود و چندان هم به این امر اهمیت نمی‌داد که میرزا یوسف خان کیست و ممکن است چه هدفی از در اختیار قرار دادن خانه خود، به کسی که در تشکیلات جنگل یکی از مسئولان تعمیر و نگهداری اسلحه‌هاست داشته باشد؛ بلکه این رهبران جنگل بودند که باید از درز کردن اخبار سری جنگل بیم به دل راه می‌دادند؛ ولی با آنکه غلامرضا پیشخدمت کولارژ به خوبی می‌دانست که او در خانه یوسف خان شفتی اقامت می‌کند، هیچ عکس‌العملی از طرف رهبران جنگل تا پایان رفت‌وآمد کولارژ به خانه یوسف خان دیده نشد. در همین جا لازم است گفته شود که حسن خان آلیانی پس از خاتمه کار جنگل زمانی که خواست خود را تسلیم کند، میرزا یوسف خان شفتی را به‌عنوان واسط خود نزد سردار سپه انتخاب کرد.

دومین نمونه پیوستن پر راز و رمز کلنل فتحعلی خان و عبدالحسین خان ثقفی (تیمسار ثقفی) بود که جزو مقامات بالای ژاندارمری دولت مرکزی تا روزهای پیش از پیروزی انقلاب جنگل محسوب می‌شدند؛ ولی بلافاصله و به احتمال پس از ورود بلشویک‌ها به گیلان یعنی زمانی که انگلیسی‌ها گیلان را ترک می‌کردند، به تشکیلات جنگلیان پیوستند. هنگامی‌که اسرای جنگلی را پس از تسلیم شدنشان در واقعه تسلیم دکتر حشمت، از رشت به تهران و سپس به سمنان تبعید کردند. کلنل فتحعلی خان، رئیس ژاندارمری سمنان بود. «محمدحسن صبوری» یکی از اسرای جنگلی و از یاران نزدیک کوچک خان که خاطرات خود را در کتابی به نام «نگاهی از درون به انقلاب مسلحانه جنگل» به رشته تحریر در آورده در این زمینه اطلاعاتی به دست داده که بیان آن بی‌فایده نیست. صبوری از برخورد مناسب‌تر کلنل فتحعلی خان با اسرای جنگل، نسبت به دیگر فرماندهان نظمیه سخن می‌گوید؛ اما در یک جا می‌نویسد که فتحعلی خان و همکاران او در سمنان، به منظور اطلاع از موقعیت نظامی و اسلحه جنگلیان و کوچک خان برای روزهای متوالی از او و دیگر اسرای جنگلی، بازجویی های دقیقی به عمل آوردند. از جمله خود کلنل فتحعلی خان او را به پرسش گرفته بود: «مدت یک ماهی که از موضوع دعوت ما به ورود ژاندارمری می‌گذشت. روزی کلنل فتحعلی خان در حیاط کاروانسرا [محل نگهداری اسرا] به ژاندارمی‌ گفت که چندروز پیش کسی با من صحبت کرده بود، او را به نزد من بیاورید و من احضار شدم و رفتم خدمت کلنل پس از سلام گفت: سؤالی از تو دارم و به من راست بگو. گفتم چشم اگر اطلاع داشته باشم خواهم گفت. محرمانه از من سؤالی کرد که این عده [جنگلیان اسیر] چه کاره بوده و صاحب منصبان آنان که بودند و چند دفعه با قزاق‌ها جنگ کرده و کجا دستگیر شده‌اند. مطالب را فهمیدم که میخواهد از من اطلاعاتی کسب کند. (صبوری ۱۳۵۸ : ۱۳۶). صبوری سپس نحوه بازجویی‌های طولانی اسرای جنگلی توسط فتحعلی خان ثقفی را توضیح می‌دهد و می‌نویسد که پس از اتمام بازجویی‌ها کلنل فتحعلی‌خان تمام رونوشت استنطاق‌های ما را برای تهران فرستاد». (همان: ۱۴۰).

اما صبوری بار دیگر کلنل فتحعلی خان را زمانی ملاقات می‌کند که او در زمره انقلابیون برای حرکت از پسیخان به رشت و به دست گرفتن قدرت توسط کوچک خان است: «شب را در باغ مزبور اقامت داشتیم و فردا در پسیخان خدمت میرزاکوچک خان رسیدم. دیدم جلسه دارند و خلوت کرده‌اند ولی چون مطلع شدند که من در بیرون منتظر هستم اجازه دادند داخل شوم. دیدم حوزه ایشان مرکب از بیست‌و‌دو نفر می‌باشد وكلنل فتحعلی خان و سلطان عبدالحسین خان معروف به تیمسار ثقفی با یک عده دیگر از صاحب منصبان نظامی ژاندارمری که چند ماه قبل از طرف دولت مأمور تشکیل اداره ژاندارمری رشت شده بودند، در این مذاکرات شرکت دارند. وقتی داخل اتاق شدم کلنل فتحعلی خان به محض دیدن من خجالت کشید! زیرا زمانی که در سمنان توقیف بودیم، ایشان سمت فرماندهی ژاندارمری سمنان را داشت. من هم با دیدن این وضع، ایشان را بوسیدم و گفتم ما در راه آزادی و استقلال ملی جانفشانی می‌کنیم و ملاحظه گذشته را نباید کرد». (همان: ۱۵۳).

محمدعلی گیلک درباره این دو نفر می‌نویسد: «حکومت انقلابی [جنگل] به مجرد صدور بیانیه و معرفی کمیسرها در [۱۶ خرداد ۱۲۹۹ یعنی دو روز پس از پیروزی انقلاب جنگل] شروع به تحویل گرفتن ادارات نمود، از رؤسای دوائر دولتی… فقط کلنل فتحعلی خان ثقفی رئیس ژاندارمری گیلان به کار پذیرفته شد». (گیلک ۱۳۷۱: ۲۷۹). درباره سلطان عبدالحسین خان (معروف به تیمسار ثقفی) که به نظر می‌رسد نقش مهمی در حمله به خانه ملاسرا و حمله بلافاصله به رشت به همراه نور محمدخان تهمتن (عضو دیگر ژاندارمری) داشته نیز می‌نویسد: «سلطان عبدالحسین خان ثقفی خواهر زاده کلنل فتحعلی خان ثقفی، از جمله صاحب‌منصبانی بود که در بدو ورود بلشویک‌ها جزو اداره ژاندرمری گیلان به انقلابیون پیوسته و بعداً با کوچک خان به جنگل آمد و به ریاست قوا منصوب شد و بعد از ختم غائله گیلان، مجدداً داخل قشون دولتی رضاخان گردید و در یکی از جنگ‌ها در ضمن انجام مأموریت خود برای تخته قاپو کردن ایلات به قتل رسید». (همان۴۸۹). گیلک سپس در واقعه ملاسرا انگشت اتهام را به سوی عبدالحسین خان ثقفی می‌گیرد و او را تلویحاً در به راه انداختن حمله به خانه ملاسرا مقصر می‌داند. (نک: همان : ۴۸۹-۴۹۰).

بدین ترتیب هنوز این پرسش که در آغاز طرح شد می‌تواند به قوت خود باقی بماند که آیا این واقعه ناشی از جنون و نفرت ایدئولوژیک بوده است یا توطئه‌ای به تحریک عناصر نفوذی دولت مرکزی و به ویژه سازمان جاسوسی انگلیس؟ با توجه به اینکه بررسی بیشتر رابطه کوچک خان با این واقعه شاید بتواند به پاسخ این پرسش کمکی کرده باشد، روی آن اندکی درنگ می‌کنیم.[۱]

 

منبع

ناصر عظیمی دو بخشری‏. جنبشی که به انقلاب تبدیل شد از مبارزه علیه اشغالگران تا تاسیس جمهوری در گیلان. رشت: انتشارات سپیدرود به سفارش حوزه هنری گیلان، ۱۳۹۹.

[۱] ‏همان، ۳۴۱ ـ ۳۴۵.

 

انتهای پیام/