بنا بر گزارش عهدواره هنر و رسانه جنگل؛ یکی از مهمترین مؤلفهها در رهبری، تأثیرگذاری بر روی قلب مردمان جامعه است. میرزا کوچکخان از دیرباز تا کنون رهبر معنوی قلوب مردمان بسیاری است. با هم داستانی در اینزمینه میخوانیم.
صادق مهرنوش در کتاب تاریخ جنگل مینویسد: «در یکی از انبارهای نیمه تاریک، زرگر معروفی به بهانهی اینکه اسلحه خریده و به جنگل میفرستد، محبوس گردید، یحیی زرگر، مرد شوخی بود و محبوسین را به شعر خواندن تحریص میکرد؛ زیرا مدتی هم عضو هیئت تئاترال بوده است و به معیت آقادائی تبریزی رلهای کمدی را خوب بازی میکرد و مردم میخندیدند و علاقمند به این مرد بودند.»
چون رفته رفته مسخرهبازی زرگر شدت گرفت، لذا یحیی زرگر را به محبس مجرد انتقال داده بودند که مخل آسایش دیگران نشود.
در مجلس مجرد هم یحیی زرگر از رویهای که در پیش گرفته بود، دستبردار نشد، هم شعر میخواند و هم به لهجهخود واگیر میکرد.
در آن روز یحیی زرگر را به همراه یک نفر آژان به نام شیخ رضا و یک نفر قزاق جهت بیگاری به بیرون کشیدند. یحیی زرگر با زبان چرب و نرم که داشت، مار را از سوراخ بیرون میکشید، دل قزاق و آژان را به رقت آورد و چشمان آنها را نمناک کرد: چشم مام وطن به سوی ما نگران است، مظالم روس و انگلیس از حد گذشته. شیخ رضا آژان که بعدها در خدمت نگهبانی ادارهی پست و تلگرام بدورد حیات گفت، در آن موقع جوان قوی هیکل و تنومندی بود و علاقهی مخصوصی به یحیی زرگر پیدا کرد. شیخ رضا آژان رو به یحیی زرگر نموده و گفت: «نصیحت شما ما را متأثر کرد. من قدری اشرفی طلا دارم. راستی میرزا کوچک در کجا اقامت دارد؟»
یحیی زرگر جواب داد:«میرزا کوچک حاکم بر قلب تمام گیلانیان است. شخص مهربانِ وطنپرست است و اگر با من همعقیده باشید، بعد از دوازده ساعت شما را به خدمت میرزا کوچک میرسانم و اگر این نقشه انجام شود، اسم ماها در سر لوحهی تاریخ ثبت و ضبط خواهد شد.»
لذا آن عده چهار نفری به طرف جنگل رهسپار شدند.[۱]
[۱] صادق مهرنوش. تاریخ جنگل. تهران: شیرازه کتاب ما، ۱۴۰۰، ۶۳ـ۶۱.
انتهای پیام/