در مدرسهی نظام گوراب زرمخ، یک گروه از جوانان داوطلب، دورهی مدرسه را تمام کردهبودند و انتظار مأموریت خود را داشتند. میرزاکوچکخان صلاح دانست که مأموریت منجیل و بالابالا را به ایشان واگذارد و مجاهدین غیرنظامی را که مدتی در آنجا توقف دارند به مرکز مراجعت دهند.
به رشت خبر رسید که عدهای از نظامیان جنگل به شهر وارد خواهندشد. مردم بسیار مشتاق بودند که از نظامیان جنگل دیدن نمایند. از طرف ادارات جنگل ورود نظامیان گروهان اول به رشت به تمام اهالی رسماً خبر دادهشد. بسیاری از جوانان رشت، داوطلبانه به مدرسهی نظام رفتهبودند و پدر [و] مادرشان انتظار میکشیدند که آنها را ملاقات کنند. تعداد تقریبی پنجاه درشکه از رشت تا پسیخان به استقبال نظامیان جنگل رفتند. پنج ساعت از روز بالا آمدهبــود کـه نظامیان وارد شهر رشت شدند.
در سبزه میدان رشت چنان اجتماعی از زن و مرد و کوچک و بزرگ دیدهشد که نهایت نداشت. وقتی که صدای موزیک شنیدهشد، یک بیرق شیروخورشید در جلو عدّه دیدهشد. بعد از بیرق نصرتالله خان سواره میآمد. بعد از ایشان، عدّهای از نظامیان چهار به چهار با قدمهای نظامی حرکت میکردند و تمام نایبها[1] و وکیلها[2] در ردیف خودشان بودند. تمام نفرات با تفنگهای سیستم جدید پنج تیر قزاقی که دارای سرنیزه بود،در حال خواندن سرود ملّی بهپیش میآمدند. تعداد چهل و هفت نفر از عدّه در جلوی نفرات موزیک میزدند. افراد نظام با مهمّات جنگی تمام [در] شهر رشت نمایش داده و رفتند و در باغ مدیر به ، که بیرون شهر است، منزل کردند.
مردم رشت از دیدن این گونه نظم و تجهیزات حیران شدند تمام لوازم ضروری همراه عده بود و ابداً محتاج چیزی نبودند و تماماً دارای دیسیپلین [بوده] و از روی قانون نظام رفتار میکردند. سه روز در باغ مدیریه[3]، توقف کرده [و] بعــد بهطرف منجیل حرکت نمودند و در منجیل، سنگرهای مجاهدین را تحویل گرفتند و مجاهدین به رشت مراجعت کردند.
از طرف میرزاکوچکخان به تمام افراد و کارکنان جنگل اخطار شدهبود که کسی حق ندارد صورت [خود] را بتراشد و یا زلفهای خود را بچیند. با این ملاحظه، افراد نظام دارای گیسوی بلندی بودند، مخصوصاً خود میرزاکوچکخان که شخصاً گیسوی بلندی داشت که تا روی شانهی ایشان میرسید بهاین طریق کلیهی افراد جنگل از داشتن گیسوی بلند شناختهمیشدند. چند روزی که گذشت[بار دیگر] از طرف جنگل خبر رسید که عدّهای [از] سوار نظام ملّی گوراب زرمخ نیز به شهر رشت میآیند. اهالی رشت البته فوقالعاده انتظار دیدن سوارهنظام را داشتند. وقتی که از طرف کارکنان جنگل اطلاع دادهشد که امروز وارد خواهندشد. مردم در ساعت معیّن در باغ سبزهمیدان، جمع شدند با شنیدن موزیک ورود، نفرات نمایان شد. سلطان داودخان رئیس سوارهنظام در جلو بود و تعداد سیصد نفر سوارهنظام که همه با لباسهای یک رنگ و اسبهای یک رنگ بودند، چهار به چهار وارد شدند. بسیاری از آقازادگان که داوطلبانه [بــه مدرسهی نظام رفتهبودند، جزو این سوارهنظام بودند. بعداز گذشتن سوارهنظام، شش عراده توپ و شصت تیر با عدهای توپچی وارد شدند. مردم از زن و مرد از دیدن سوارهنظام و توپچیها چنان مشعوف شدند که از سرور و شادی همهمهی بزرگی برپا شد. سوارهنظام و توپخانه در تمام رشت رژه رفتند و بعد در باغ مدیریه توقف کردند و پس از دو روز به طرف انزلی حرکت نمودند و در بین انزلی و رشت در سر جادهی خمام توقف کرده و سنگربندی نمودند. بسیاری از حاجی زادههای رشت داوطلبانه رفته و وارد مدرسهی نظام شدهبودند. مدرسهی نظام به خوبی تکمیل شدهبود. در ادارهی [مدرسهی] نظام از هر صنفی وجود داشتند. هر روز از طرف جنگلیان به رشت اعلام میکردند و جوانها را به خدمت نظام دعوت مینمودند. شش نفر صاحب منصب بزرگ و کوچک آلمانی بر حسب درخواست میرزاکوچکخان از خاک دولت عثمانی برای معلمی وارد مدرسهی نظام جنگل شدند که یک نفرشان درجهی ماژوری[4] داشت و دو نفر دیگر درجهی سلطانی[5] و سایرین درجهی نایبی داشتند. بعد از ورود ایشان از طرف مدرسهی نظام جنگل، در رشت اعلام شد که ما به پنجاه نفر شاگرد با سواد از خانوادهی نجیب برای مدرسهی افیسیهی[6] نظام احتیاج داریم. بعد از قرائت این اعلان، رفتم سبزهمیدان و دیدم عدهای از جوانان منوّرالفکر در باغ سبزهمیدان جمع شدهاند و با هم برای رفتن به مدرسهی افیسیه مشورت میکنند. من داوطلبی خود را اظهار کردم و چند نفر از آنها نیز داوطلب شدند. جمعاً دوازده نفر قرار گذاشتیم که فردا دو ساعت از روز بالا آمده، برویم و خود را معرفی کنیم.[7]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] نگاهی از درون به انقلاب مسلحانه ی جنگل، (رشت: فرهنگ ایلیا، ۱۳۹۴)، پانویس ستوان.
[2] همان، پانویس گروهبان.
[3] همان، پانویس باغ مدیریه باغی بود متعلّق به مدیرالملک فومنی، در محل فعلی تلاقی دو خیابان ضیابری و سردار جنگل در رشت. حادثهی قتل سردار افخم در ماجرای برپاخیزی مردم گیلان در دوران استبداد صغیر در این باغ روی داد.
[4] همان، پانویس سرگرد.
[5] همان، پانویس سروان.
[6] همان، پانویس مدرسهی افسری.
[7] همان، 77-79.
انتهای پیام /