بنا بر گزارش عهدواره هنر و رسانه جنگل؛ در طول شش ماهه نخست سال ۱۳۰۰ و پس از گردش به سمت اجرای تئوری «نپ» لنین در شوروی، قطببندیها در ایران به تدریج تغییر کرد و از قطببندی شوروی و انقلابیون جنگل در یک طرف و انگلیس و دولت مرکزی در طرف دیگر، به قطببندی جدید که شوروی انگلیس و دولت مرکزی در یک طرف قرار میگرفتند و تمام انقلابیون در گیلان در طرف دیگر تغییر کرد. حول دیگری در درون تشکیلات جنگل روی داد که پیش از عامل عام و بیرونی در ایجاد واقعۀ ملاسرا مؤثر بود و آن این است که پس از آمدن حیدرخان به گیلان و به ویژه در طول ماههای مرداد و شهریور ۱۳۰۰، یعنی در آستانه وقوع حادثه ملاسرا در درون تشکیلات جنگل تحت اقتدار حسن خان و متحد او تیمسار ثقفی، کوچک خان به سرعت منزوی و از اعتبار کاریزماتیک آن کاسته شد. در این بخش روایت برخی دیگر از مورخان تاریخ جنگل مانند صادق مهرنوش، خسرو شاکری را درباره واقعه ملاسرا با هم میخوانیم.
ناصر عظیمی دوبخشری در کتاب «جنبشی که به انقلاب تبدیل شد؛ از مبارزه علیه اشغالگران تا تأسیس جمهوری در گیلان»، مینویسد: «خسرو شاکری هم تنها به گمانههای گوناگون متوسل میشود و حتی از فرستادن تروریستی با نام مستعار «کامو» به ایران توسط لنین در تابستان ۱۳۰۰ سخن به میان آورده و به طور تلویحی کشتن حیدرخان و کوچک خان را با آمدن این مأموریت ارتباط می دهد: «کامو وارد کمیساریای ملی تجارت خارجی و به ایران اعزام شد و در اوت ۱۹۲۱ (مرداد ۱۳۰۰) به ایران رسید. وی چند صباحی پس از مرگ کوچک خان، ظاهراً در ژانویه ۱۹۲۱ (دی ۱۳۰۰)؛ یعنی پس از کشته شدن حیدر ایران را ترک کرد». (شاکری ۱۳۸۶ :۴۳۳). شاکری حتی پای کاراگارتلی افسر گرجی تبار ارتش سابق روسیه را که فرمانده کشتی گرچاکف برای آوردن حیدرخان به ایران بوده نیز به نحوی در کشتن حیدر به میان میکشد (همان :۴۳۶).[۱]
روایتهای صادق مهرنوش که عقاید به شدت ضد بلشویکی داشت در مورد واقعه ملاسرا، کشته شدن حیدرخان و کوچک خان نیز به کلی روایتهای بیپایه است. به طوری که مصحح محترم کتاب به طور مرتب مجبور به توضیح در پاورقی شده است. (نک: مهرنوش ۱۳۹۸: ۴۶۴ به بعد).
روایتهای دیگری هم در میان است؛ اما به نظر میرسد این روایتها هیچکدام به واقعیت نزدیک نیست. دلیل آن بیتوجهی به دو عامل مهمی است که این واقعه در متن آن شکل گرفت و اتفاق افتاد عامل نخست، یک عامل عام و آن تغییر در قطببندی سیاسی، ملی و منطقهای بود. در طول شش ماهه نخست سال ۱۳۰۰ و پس از گردش به سمت اجرای تئوری «نپ» لنین در شوروی، قطببندیها در ایران به تدریج تغییر کرد و از قطببندی شوروی و انقلابیون جنگل در یک طرف و انگلیس و دولت مرکزی در طرف دیگر، به قطببندی جدید که شوروی انگلیس و دولت مرکزی در یک طرف قرار میگرفتند و تمام انقلابیون در گیلان در طرف دیگر تغییر کرد. این یک صفبندی جدید بود که برای هر کدام از طرفهای نخست این قطبندی یعنی دولت شوروی، دولت ایران و دولت انگلیس کارکردهای منفعتطلبانه معینی داشت در نتیجه برای طرف دوم یعنی کل انقلابیون در انقلاب جنگل نیز متضمن مواضع جدید بود.
دوم، اما به باور ما، به طور خاص تحول دیگری در درون تشکیلات جنگل روی داد که پیش از عامل عام و بیرونی در ایجاد واقعۀ ملاسرا مؤثر بود و آن این است که پس از آمدن حیدرخان به گیلان و به ویژه در طول ماههای مرداد و شهریور ۱۳۰۰، یعنی در آستانه وقوع حادثه ملاسرا در درون تشکیلات جنگل تحت اقتدار حسن خان و متحد او تیمسار ثقفی، کوچک خان به سرعت منزوی و از اعتبار کاریزماتیک آن کاسته شد. شاید این یک دستور سازمانی از طرف «ام. آی. شش» بود که بیتردید همانگونه که اوسینکو هم در یادداشتهای خود گفته انگلیسیها عوامل خود را به مراتب بهتر نسبت به روسیه تزاری در درون تشکیلات جنگلیها تعبیه کرده بودند. به ویژه آنکه پس از سقوط حکومت تزار بسیاری از عوامل روسیه تزاری و تشکیلات مخفی آنان در گیلان و در درون تشکیلات جنگلیها نیز به خدمت انگلیسیها درآمده بودند. فراموش نکنیم که در نامه کوچک خان به روتشتین در شهریور ۱۳۰۰، کوچک خان نسبت به نفوذ امپریالیسم انگلیس لحنی شبیه بلشویکها داشت. به نظر میرسد که عناصر نفوذی در تشکیلات جنگل میباید تأمل می کردند تا روز عمل فرا رسد و گویا در آستانه حمله سردار سپه به گیلان حالا آن روز فرا رسیده بود![۲]
منبع
ناصر عظیمی دو بخشری. جنبشی که به انقلاب تبدیل شد از مبارزه علیه اشغالگران تا تاسیس جمهوری در گیلان. رشت: انتشارات سپیدرود به سفارش حوزه هنری گیلان، ۱۳۹۹.
[۱] همان، پانویس برای گمانهزنیهای متعدد شاکری در مورد واقعه ملاسرا و مرگ حیدر خان (نک: شاکری ۱۳۸۶: ۴۳۱تا ۴۳۷).
[۲] همان، ۳۳۰ـ۳۳۲.
انتهای پیام/