بنابر گزارش عهدواره هنر و رسانه جنگل، دولت امپراتوری روسیه، همواره به دنبال راهی برای نفوذ به ایران بود. در ادامه، روایتی را میخوانیم که در آن، روسها تمام تمرکز خود را برای سیطره بر گیلان نهاده بودند اما جنگلیان با تمام قوا در برابر این امر ایستادند:
مدت یک ماهی، از طرف جنگل، خبری نبود و بعد از یک ماه، خبر رسید که جنگلیها باز به جنبوجوش درآمدهاند و طوری انتشار داشت که عدّهشان خیلی زیاد شدهاست. مردم گیلان که از ظلم و تعدّی روسها به تنگ آمدهبودند، راضی بودند که جنگلیها خیلی زود، ترقّی نمایند [تا] شاید مردم، اندازهای از ظلم و ستم روسها آسوده شوند.
بعد از انتشار این اخبار، قنسول روسیه که شب و روز در فکر قلع و قمع جنگلیان بود، در پی وسیلهای میگشت تا ایشان را نابود نماید؛ ولی هر چه تلاش میکرد، بیشتر متوجه میشد، که اعزام قشون بهطرف ایشان در جنگل، احتمالاً امکان پیشرفت زیادی نخواهدداشت، تا اینکه عبدالرضاخان[1] که یکیاز خوانین شفت بود، پساز ملاقات با قنسول روسیه داوطلب شد و گفت: «چون نفرات کافی دارم و [آنان] تمام قطعات جنگل را به خوبی بلد هستند، اگر از طرف ژنرال قنسول دولت امپراتوری روسیه به من اسلحه و تدارکات بدهند، حاضرم با نفرات خود، جنگلیها را قلع و قمع نمایم.»
قنسول روسیه هم ملاحظه کرد که فقط مقداری اسلحه از طرف [او به] ایشان داده میشود و در این نبرد اگر عبدالرضاخان، جنگلیها را قلع و قمع کند، یک دشمن بزرگ از میان برداشته میشود و اگر شکست بخورد و نفرات ایشان [که] کشته میشوند، تماماً ایرانی هستند و ضرری به حال روسیه ندارد، به اندازهی کافی تدارکات و تفنگ و فشنگ به عبدالرضاخان داد و به ایشان وعده نمود که بعد از خاتمه کار جنگلیها، حکومت شفت و فومن را به عبدالرضاخان بسپارد. [2]
عبدالرضاخان، پساز تحویل گرفتن اسلحه، نفرات خود را جمعوجور کرده و به طرف جنگل حرکت نمود و در پسیخان که در یک فرسخی رشت است، توقف کرد. این راپُرت نیز از رشت، برای جنگلیان ارسال شد که عبدالرضاخان شفتی، طوق لعنت بر گردن گرفته و داوطلبانه برای دستگیری شما می آید. جنگلیها ملاحظه کردند که سرتاسر خاک ایران، پر از قشون اجانبی است که خاک کشور را جولانگاه خود قرار دادهاند و ملت ایران از گوشه و کنار به هیجان آمده و آمادهاند تا جهت کوتاه نمودن دست ظلم و تعدی خارجی از سر خود اقدام نمایند. با این حال عبدالرضاخان، یکی از افراد ملت ایران، از طرف روسها مأمور میشود که این مشت، مردمی را که دست از جان و مال کشیده و داد آزادی و وطنپرستی میدهند را برای کسب منافع خود، قلع و قمع نماید و حکومت شفت و فومنات را بهدست آورد. بهتر است که صحنهی ایران را از وجود این گونه افراد خائن پاک نمایند تا سایر خائنین مملکت حساب خود را بدانند.
جنگلیها از مقر خود، حرکت کرده [و] شبانه آمدند [و] در پسیخان و توی باغها منزل کردند. صبر نمودند تا هوا خوب روشن شد و بعد عبدالرضاخان را با عدّهاش محاصره کردند و بنای شلیک را گذاشتند. پساز سه ساعت جنگ، عاقبت جنگلیها غالب شدند و باباخان شفتی که یکی از سرکردههای عبدالرضاخان بود، کشته شد.
چندین نفر از نفرات عبدالرضاخان که کشته شدند [و] خود عبدالرضاخان با حال فلاکت باری، فرار کرد. در این جنگ، جنگلیها، مقداری تفنگ و فشنگ و چند رأس اسب [را] به غنیمت بردند. فردا [خبر] شکست عبدالرضاخان، در رشت انتشار پیدا نمود و مردم، خیلی خوشحال شدند و تماماً در حق او، لعنت فرستادند که چرا از طرف روسها مأمور شده برای قلع و قمع جنگلیها، تا خون مسلمانها ریخته شود.[3]
[1] کتاب نگاهی از درون به انقلاب مسلّحانهی جنگل، پانویس ابراهیم فخرایی، از او با نام عبدالرزاق خان شفتی یاد میکند. عبدالرضاخان شفتی، فرزند میرزا ابوالفتحخان، جد ابوالفتحیهای امروز و برادر بهرام خان هژبر نظام بود و در سال 1290 خورشیدی به حکومت رسید و تا 1299 حکومت کرد.
[2] همان، 28_29.
[3] همان، 30.
انتهای پیام/